-
با زیرجامه و در خانه
پنجشنبه 22 اسفندماه سال 1387 22:19
در شگفت ام از آن لحظه که مرا جانی ست به راستی خواهان ِ شاد بودن و خنده ای ست با وجدانی بی گره و خواستی ست صمیمانه برای ِ زندگی! زیرا بی درنگ از پس ِ هر غلبه ای که به خود ایمان دارد، پرسش نمادی که هیچ سر ِ رها کردن ِ ریش ِ این جانور ِ شاد را ندارد با چشمان ِ از حدقه بیرون زده داد ِ مسألة ٌ سر می دهد که چیست آن نوش...
-
پاگشا
پنجشنبه 8 اسفندماه سال 1387 22:05
«عمری احتیاط نمی تواند مانع لحظه ی خوفناک و جسارت آمیز تسلیم شود» تی.اس.الیوت *** ای معشوقه ی من، دیری ست که تو را تنگ در آغوش کشیده ام و تنها در پریشانی ِعطرآگین ِ گیسوان ِ شهوتناک ِ توست که می توانم از اضطرابِ ویرانگر ِ فرار ِ بی ملاحظه و بی وقفه ی لحظه ها دمی آسوده گردم و بر لبه ی پرتگاهِ نابودی دوام بیاورم؛ و...
-
کرم، پیله و پروانه
پنجشنبه 1 اسفندماه سال 1387 02:11
خیال نکن که پروانه غافل است از آتش، آن هنگام که مستانه با شراره می رقصد . کاش باز فرصتی بود تا بر این خاطره هم خط می کشیدم و ترانه ای تازه می سرودم. «تقدیم به خیزران» *** چه سود؟ از زیبایی.. اگر چهره شود و طعمه ی خاک! که یک عمر … پنهان کند.. اضطرابی گریبان گیر را... در پس خطوطی که نقاب می شوند.. تا بپوشانند.. نقشی...
-
روزمرِگی یا روز مرگی
چهارشنبه 16 بهمنماه سال 1387 16:46
وقتی طنین ِ زنگدار ِ ساعتِ کوکی ِ قدیمی مثل ِ ناقوس ِ خلقت که با طنین اش گنبدِ آسمان را شرابِ هستی بخشیده بود در آسمان ِ پران ِ خواب های رنگارنگ اش به صدا درآمد و مثل مرگ که ناگهان از بطن ِ صدای ساقه ی گلی که در سکوتِ دشت به دستِ مرد ِ بلند قامتی چیده می شود و چون اشتیاقی که هرگز برآورده نشد رو به سوی بی نهایتِ راه در...
-
آینه ی رویا
چهارشنبه 2 بهمنماه سال 1387 12:17
آینه تنها یک واژه است. تو با شنیدن اش به کجا سفر می کنی؟ شاید به اقیانوسی از شهود که آن را از ماهی های رنگارنگ، به رنگ هایی که می شناسی؟ انباشته ای تا کمی آشناتر بنماید. همانطور که من آن را با این مجاز ِ مرسل و استعاره های متنوع در برابر ِ نگاهِ تو به رقص در می آورم تا شاید احساس کنی نیمه شبی در خ واب، آن را از چشمه ی...
-
پیمان برای زندگی
سهشنبه 17 دیماه سال 1387 23:17
به چهاردیواری ِ تنگِ خلوتِ خود خزیده ای و تمام ِ درها را به روی ِ خود ات بسته ای. چشمان ات را بسته ای بر هر آنچه که در آینه دیدنی ست. خاموش و مرده - وار گذرِ هستی را پیرامون ِ خود ات خیره نظاره می کنی و زبان ات واعظِ تلخ-کلام ِ مرگی تدریجی و خاموش است. زندگی را به پول ِ سیاهی نمی گیری و دم از عیار ِ والای ِ پنهان ِ...
-
خطی برای صفحه ی خالی
پنجشنبه 5 دیماه سال 1387 01:05
اگر می باید همچنان ادامه داد، می باید که دلیلی تازه آفرید. یاد گرفته بودم که بدانم همیشه پرده ای هست که می توان کنار زد. و نه به این خاطر که نویدِ افقی دیدنی تر باشد، که همیشه در پشتِ لبخندهای زیباتر، بغضی تنگ تر چهره در هم کشیده است. این زمان است که می گذرد و باید تلاش کنی تا پا به پای اش بدوی. پس مشغول ِ کنار زدن ِ...
-
در خبر است که...
چهارشنبه 27 آذرماه سال 1387 21:15
در خبر است که شیخ حبیبِ ابن ِ محمدِ ابن ِعلی ِ ابن ِ ذبیح، سحرگاهی خاموش، به هنگامی که ابناء آدم در خُفتِ ناز از رنج ِ تن رهیده و به ملکوتِ مُلک مشرف بودند، در قابِ در پدیدار شد و فریاد-زنان و دیده-دران، همچو جن زدگان و افسون شدگان، برهنه پا رو به سوی قبله ده قدم در کوچه نرفته افتاد و در دم جان به جانان تسلیم کرد....
-
یکی بود یکی نبود.. زیر گنبد کبود
چهارشنبه 20 آذرماه سال 1387 15:35
افسانه آفتاب می درخشید و بیشه بی پایان بود. زندگی فورانِ شادخوارِ غریزه هایِ نیرومندی بود که جز آری گفتن به زندگی هیچ نمی دانستند. خون، این شاهدِ قلبِ تپنده یِ زندگی ِ آزاد و کُشتی ِ مردانه یِ غریزه ها، برافراشته ترین و سربلند ترین پرچمِ زندگی بود و درد، شهوتِ گزنده یِ لمسِ هر- لحظه و هزار- باره یِ شوندِ زندگی، که...
-
ترس
چهارشنبه 13 آذرماه سال 1387 19:01
شاید در قعرِ جنگلی انبوه، با درخت هایِ بلند و تناور، با برگ ها و میوه هایِ عجیب و غریب که ای کاش سوادِ گیاه شناسی می داشتم تا یک- به- یک آن ها را توصیف و تشریح کنم، و با آسمانی سنگین و خفه از ابرهایِ سنگین و خاکستری که اگر کسی یکهو این خیال به سر اش می زد که نکند آسمان یک دمِ دیگر بر سرِ زمین و زمینیان آوار شود هیچ...
-
امید
چهارشنبه 6 آذرماه سال 1387 18:48
... و مستیِ دیر سیرابی، در آشوبِ سردِ امواجِ دیوانه به جست و جویِ لذتی گریخته عربده می کشید. قطعه ای از شعرِ رکسانا، احمدِ شاملو *** چند روزی بود که هوسِ بازخوانیِ قطعه نوشته هایِ گذشته به سر ام زده بود. احساس می کردم که آتشِ شعله ورِ وجود ام زیرِ حجمِ سنگینِ توده هایِ اندیشه به دود کردن افتاده و دیری ست که پرواز کردن...
-
ارابه ی خدایان
چهارشنبه 29 آبانماه سال 1387 20:47
"And the spirit lifted me aloft, and I heard behind me a roar like from a huge earthquake, as the glory of the LORD lifted itself from its location." و اسپیریت مرا به هوا بلند کرد، و من در پشتِ سرِ خود غرشی شبیه به یک زمین لرزه یِ بزرگ شنیدم، همان وقت که اورنگِ لُرد، خود اش را از جایگاه اش بالا کشید. انجیل،...
-
مجازات
چهارشنبه 22 آبانماه سال 1387 03:44
در سال 1788 هنگامی که Charles-Henri Sanson جلادِ معروفِ فرانسه در آن زمان می خواست یک محکوم را به روشِ " شکستن رویِ چرخ " اعدام کند، موردِ حجومِ مردی از جماعت قرار گرفت که محکوم را فراری داد و چرخ را شکست. در این روش از اعدام، که غالباً در یونانِ باستان، فرانسه، آلمان، روسیه و سوئد به کار می رفت، محکوم به...
-
زنده گی
چهارشنبه 15 آبانماه سال 1387 03:36
«زیبایی نیکی ست.» ؛افلاطون «زیبایی امری کلی، غیرِ مفهومی، رها از بهره و ...» ؛کانت «زیبایی حقیقت است که در نظامی هنری بیان شود» ؛هگل در طولِ تاریخ، بشر همواره کوشیده تا به نظریه ای کامل در توضیحِ واقعیتِ پیرامون اش دست یابد. در نتیجه یِ این تلاش، مخصوصاً در قرونِ اخیر، نظریه هایِ فراوانی بیان شده اند. اما هر کدام با...
-
نامیرا
چهارشنبه 8 آبانماه سال 1387 02:04
سلیمان گفت: چیز تازه ای بر زمین نیست. همان گونه که افلاطون نیز چنین پنداشته بود، که همه یِ دانایی ها چیزی نبود مگر یادآوری؛ سلیمان نیز حکمِ خود را داده، هر تازه ای نیست مگر از یاد رفته ای. فرانسیس بیکن: رساله ها، پنجاه و هشتم *** بورخس در بخشی از داستانِ کوتاهی به نامِ «نامیرا»، سرگذشتِ مارکو فلامینیو روفو، صاحبِ...
-
رویای خاموش
چهارشنبه 1 آبانماه سال 1387 00:30
شب بود، اما خیال اش هنوز دست از سرِ آن کوچه باغِ خیس و ابری بر نمی داشت. انتظار هر لحظه سخت تر می شد و نگاهِ پیرمرد که حالا فقط عینکِ ته استکانی اش را به یاد می آورد، به نیمرخ اش خیره شد و گفت: - - آخرش رویِ اسمِ هر کس تویِ دفترِ کل یک خطِ قرمز می کشن هر چه تلاش کرد نتوانست آسمانِ خاکستری را بدونِ بخارِ سنگینی که با...
-
گزین گویه ها
چهارشنبه 24 مهرماه سال 1387 02:11
من ترجیح می دهم به جای این که زندگی ام را صرفِ تدبیری برای روزِ مبادا کنم، به درگاه خدا برای نیامدنِ آن روز دعا کنم. *** یگ دروغِ بزرگ: روزی سرانجام موفق شدم که به یک احمق بفهمانم که نمی فهمد. *** واقعیت این است: تو یا شعور داری یا بی شعوری *** مدرسه یِ فرزندِ من ساعتِ یکِ بعد از ظهر تعطیل می شود. از مدرسه تا خانه...
-
در باب طول عمر
چهارشنبه 17 مهرماه سال 1387 15:24
به تازگی این مسئله به طورِ جدی ذهن ام را به خود مشغول کرده است. «چرا انسان نمی تواند به طورِ معمول هزار سال یا بیشتر زندگی کند؟» حتماً شما هم تا این زمان مثلِ من از جنبه هایِ مختلف به این موضوع اندیشیده اید. اما باور کنید این بار می خواهم از منظرِ تازه ای به آن نگاه کنم. از منظرِ اندیشه. قبل از ورود به این بحث می...
-
سرآغاز
چهارشنبه 17 مهرماه سال 1387 15:18
آدمی تا لحظه ای که گرفتارِ بغضِ ناگفته هاست، گفته هایش شایسته یِ شنیدن نیستند. من با لب هایِ خندان از ناگفته ها پا در سرزمینِ مقدسِ دوستی می گذارم. وقت است که از فرازِ دیوارِ بلندِ سکوتِ تنهایی ام به دشتِ پهناورِ گفت و گو پرواز کنم. با شیرین ترین خنده ها از فرازِ این بلندترین دیوارِ تنهایی ام، به رویِ توست که شوق ام...
-
تبریک
چهارشنبه 17 مهرماه سال 1387 13:47
ت و ل د " لوح نو " ر ا ب ه ج ا م ع هی و ب ل ا گ ن و ی س ا ن ف ا ر س ی ز ب ا ن ت ب ر ک م ی گ و ی م http://kheyzaran.blogsky.com /