لوح نو

...و باز ستاره ای تازه چشمک می زند...

لوح نو

...و باز ستاره ای تازه چشمک می زند...

سر است اگر نگویی

 

سرّ است اگر نگویی

های های باز شب هنگام شد و مست و بی ملال پر گشودم ای وای وای به آسمانی که هیهات کس ندارد ایچ نشان و طلب هرگز از ای مجال که دل بی دل شد و لب گزیدم ای وای وای به سکوت از پچپچه ی فاش به تماشای آسمان پر ستاره ای یار یار پرنده ام بی دانه و وه که بی دام بر فراز آغوش قصه ها که دردا چه فریبنده می خوانند مرا بس بس که اقرار نشاید چنین دردانه دردانه دلدار در این بی نهایت پر ستاره پر بار بگذار ببرّم پوسیده طناب دار دار وامانده گرفتار درین آلوده تکرار نباشد ورا هیچ هیچ امیدی به بیدار اگر نیست مرا در آخر منزلی بی خار ای یار یار بگذار دل ببندم به سرچشمه ی زلال ترانه های بی ریای کوهسار...

نظرات 6 + ارسال نظر
بهار شنبه 27 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 07:57 ق.ظ http://paezsard.blogfa.com


سلام...
زیبا بود واقعا زیبا بود...

بهار عزیز سلام

ممنون از لطفی که داری

با احترام

م یکشنبه 28 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 01:37 ب.ظ http://http//www.nafas21.blogfa.com/

سلام چطورین
مطلبت خیلی قشنگ و ایول بود
وبلاگت رو خیلی دوست دارم .
موفق باشی

سلام م عزیز
باور کن من هم از ابراز احساس دلنشینت حسابی کیف کردم.
ازت ممنونم. خوشحالم که به لوح نو می آیی.

خوب کردی آدرس گذاشتی. حتما خدمت می رسم.
شاد باشی
همیشه

حبیبی یکشنبه 28 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 07:39 ب.ظ http://http://hooshng.blogfa.com/

سلام

هوشنگ عزیز سلام

این سلام صمیمانه بر جان ام نشست. ابهام

مشتاقانه خدمت می رسم.

خیزران دوشنبه 29 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 02:41 ب.ظ http://kheyzaran.blogsky.com


سلام محمد نازنین
امیدوارم حالت خوب باشد
چه میکنی کجائی؟؟؟
بیاتا هزارترانه مثل نقل ونبات بریزم به سرت تا کیف کنی
دوستت دارم

سلام خیزران بی همتا

حالم خوبه خوبه
مشغول خودم و کار و مدرسه که امیدوارم دست آخر فردا امتحان آخر هم برگزار شود که نفهمیدیم تابستانمان یک ماهش چطور گذشت.
حتما حتما برنامه ریزی می کنم با اطلاع قبلی می آیم که دلم لک زده برای یک باران درست و حسابی یال اسبی خیزرانی.

به رئیس بزرگ سلام مخصوص برسانید. خدمت دانشمند ایرانی تبار آن سوی آب ها هم از قول من عرض ارادت و دلتنگی بی حساب کنید. دوست تان دارم و مشتاق دیدارم.

با ادب و احترام بی کران

شبنمکده چهارشنبه 31 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:15 ق.ظ http://www.abaei.persian.ir

ترا من می شناسم
بهتر از آیینه
باور کن

کسی از پشت دیوار
پر داد به وسوسه ی واژه
پرنده ای را که از یاد برده بودم
دلهره ی ناپدید شدن اش را
در نقطه ی ناپدید آبی اوج

تن
افسرده و مشتاق و خجل
جستجو می کرد با نگاهی نگران
امنیت نوازش عقل عبوس را
که دست بر نمی داشت
از لجاجت پیکار
با مصدری که
یارای صرف کردن اش را نداشت

قمار
بر سر هستی بود و
مرگ
تکه کلامی نجات بخش
که قمارباز با نه گفتن اش
دق می کرد...

دیوار
ارفاغ کریمانه ی کیهان است
به هستنده ای که
گرفتار توفیق اجباری بی نهایت است.

امروز
دیگر نیست مرا
آرزوی دیگرها
که در حبسیه ی دلگیر دوری شان
بسوزم
ذره ذره چون شمع
تا سپیده ی سحرهایی که
هیچگاه مستجاب نمی شوند
باور کن

به آن نشان که با تولد سنجاقکی غریبه در نیزار
جهان ام پر شد از گستردگی بی ساحل دیدار

با ادب و شور و اشتیاق

ایرانی پنج‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:42 ب.ظ http://n22388.blogfo.com

سلام دوست خوب من

وبلاگ جدیدی ایجاد کرده ام برای دفاع از ایرانیانی که خواهان ایرانی سبز و آزاد هستند. گفتنی ها را شما گفته اید و شنیده اید. من هم اگر حرفی بود می نویسم.
امروز آنده ام بگویم به نیت آزادی ایران می خواهیم همه با کمک هم ختم قرآن بگیریم. امید وارم که در این راه تنها نباشم.
اگر مایل به همراهی هستید سری به من بزنید. برام بنویسید کدوم جز یا حزب رو می خونین
( حتی میتوانید فقط خواندن یک حزب یعنی یک چهارم جز را متقبل شوید)

هم وطن عزیز سلام

بنده هم مثل هر انسان زندگی دوستی که سودای با شرف زیستن دارد آرزوی آزادی برای تمام انسان ها و از جمله هم وطنان خودم مثل آتشی امید بخش در وجودم شعله می کشد. بدیهی است که برای هر کس که در راه آزادی بی شائبه تلاش می کند آرزوی موفقیت دارم. حتی اگر هم فکر من نباشد.

با آرزوی آزادی برای انسان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد