لوح نو

...و باز ستاره ای تازه چشمک می زند...

لوح نو

...و باز ستاره ای تازه چشمک می زند...

به راستی زندگی

 

به شرافت‌ام قسم می‌خورم. با تمام شکلک‌های چندش‌آوری که دیو آدم‌خوار از خودش در می‌آورد تا مگر مرا به ترسیدن وادارد، اما همچنان حتی آن هنگام که از چنگال‌های مصنوعی‌اش خون برادران و خواهران‌ام می‌چکد، به جان شیرین‌ام سوگند که باز هم نمی‌توانم او را چیزی به جز مترسکی لوده و احمق ببینم که بیهوده می‌کوشد در برابر اراده‌ئی شکست‌ناپذیر بایستد... اما نمی‌تواند. ای آشنا و ای غریبه، التماس می‌کنم در آن لحظه که در خون خود می‌غلتم و از درد، ناتوانی‌ام را ضجه می‌زنم، فریب شرم را نخورید. آری به مسخرگی قاتل‌ام از ته دل بخندید و در آغوش عشقی که برای من لمس گرمای‌اش به مجازات دردی هزار بار جانفرساتر از این می‌ارزید، مستانه سرود زندگی بخوانید.

نظرات 2 + ارسال نظر
بهار دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:46 ب.ظ http://paezsard.blogfa.com

سلام...سلام..
آپم[گل]

بهار عزیز

سلام

آمدم
همین حالا

بهار سه‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:23 ق.ظ http://paezsard.blogfa.com


سلام...
ممنون از حضور پرمهرت ...

چرا هر کس پست جدیدم رو می خونه فکر می کنه دارم بهونه میارم؟بابا منم آدمم دلتنگ می شم خسته می شم چرا این ها از نظر شماها غیر منطقیه؟

بهار عزیز سلام

آدمی لحظه ای که سکوت رو می شکنه، می پذیره که از طرف دیگران قضاوت بشه.

اما برداشت من از پست به هیچ وجه چیزی که برام نوشتی نبوده.

من مثل هر خواننده ی دیگه ای با یک نوشته روبرو می شم و برداشتم از روی اونه.

همونطور که نوشتم: «تصور» می کنم نوشتت نشان از فصلی تازه داره. هر بهاری با زمستونی که پشت سرش هست معنا میشه.

«منطق» برای من فقط به عنوان یک شاخه از علوم نظری معنا داره. من هیچ تحصیلاتی در این زمینه ندارم. بنابراین نفهمیدم غیر منطقی بودن نوشتت چه معنایی میده؟

همیشه شاد باشی بهار عزیز

با احترام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد