لوح نو

...و باز ستاره ای تازه چشمک می زند...

لوح نو

...و باز ستاره ای تازه چشمک می زند...

یکی بود یکی نبود.. زیر گنبد کبود

 

افسانه

 

آفتاب می درخشید و بیشه بی پایان بود. زندگی فورانِ شادخوارِ غریزه هایِ نیرومندی بود که جز آری گفتن به زندگی هیچ نمی دانستند. خون، این شاهدِ قلبِ تپنده یِ زندگی ِ آزاد و کُشتی ِ مردانه یِ غریزه ها، برافراشته ترین و سربلند ترین پرچمِ زندگی بود و درد، شهوتِ گزنده یِ لمسِ هر- لحظه و هزار- باره یِ شوندِ زندگی، که توسری ِ سرزنش و تحقیر را با اطمینان بر سرِ هر گونه آسودگی و بی-دردی می کوفت. و چه ساده دلانه و بی گناه جاری می شد، جویبارِ جهنده یِ زخم زدن ها و زخم خوردن های رقصان و لبریز از وسوسه یِ تپشی دوباره برایِ جشن گرفتنِ جوشش ِ گرم تر و پران ترِ سرخی ِ مست کننده یِ خونین ِ زندگی.

 

تماشاخانه

 

و کِی بود آن اولین لغزشی که در پاهایِ رقصان و بی خیالِ زندگیِ این جانورِ وحشی و بی زنجیر جنبید؟ آن گاه که وسوسه یِ آغازِ  پیکار و نمایشی هزار بار هولناک تر و شگفت تر از هر آن چه تا دیروز بر این کره یِ خاکی به رویِ پرده برده بود، به جان اش افتاد. آن دم که هوس ِ در آمدن جلویِ خود اش به سر اش زد و خواست که بر گردنِ تمامِ جانورانِ بیشه ایِ غریزه هایش، زنجیر بزند و بر خود چیره شود. و کی ست که بگوید این شکوهمند ترین نمایش را، تماشاگرانی خدایی نمی باید؟ این بزرگ ترین خواستِ زندگی، که این بار می خواست با خود در افتد و بر خود چیره شود. نمایشی در صد پرده و بیش، در عبور از درازنایِ هزاره ها...

 

دوزخ

 

در آن جهنمی ترین ساعتِ پیکار، آن هنگام که سردار و سرباز را در سیلابِ خون باز نمی توان شناخت و غوغا به مرزِ جنون کشیده تا در میان سفیدیِ سرگشته یِ چشم هایِ دریده در خونابه یِ وحشت، بتوان ناباوریِ این لحظه ها را که در پیشگویی ِ نفرین شده یِ تاریک- بین ترین جادوگرها هم نمی گنجید، دید و باور نکرد، آری باور نکرد مار هایِ هزار- سرِ شعله هایِ برافروخته از پیکرهایِ سوخته را که در سایه یِ خفقان ِ سیاه-دودِ سنگین ِ کبابِ انسانی، دیوانه وار به هر سوراخ می خزند و با قهقهه ای ناسیراب رشته یِ وسواس ِ خلق ِ جهنم را بر خاکِ خاموش ِ این تماشاخانه پی می گیرند، ... در آن جهنمی ترین ساعتِ پیکار، مجالی جز برایِ پیکار نیست..

 

برزخ

 

در زیرِ کفن ِ چرک-مرده یِ آسمان ِ ابری، لا به لای ِ خاکسترها و نیمه سوز های ِ سیاه، که با آهنگِ برخوردِ دانه هایِ مسمومِ باران، بر پیکرِ ذغال شده یِ زمین و زمینیان، ناله یِ سوزشی دردناک و از عمقِ وجود را، می شود از گلوی ِ خشکیده یِ انسان شنید، که سرگردان همچو بیگانه گان در میانِ نیزارِ طاعونی ِ دود هایِ برخیزنده از سوخته ها، با تنی خسته و فرسوده و پایی ترکیده مانندِ خاکِ نمکزارِ خشک ترین کویرها، به آخرین پرده از دومین صحنه یِ نمایش ِ انسانی رسیده؛ و حتی خدایان هم دیگر تاب و جگرِ به دوش کشیدن ِ این سرنوشتِ گران را ندارند و با غروری ماسیده بر ویرانه هایِ متروکِ حقیقتِ خفته در آغوشِ نیستی، با پشتی خمیده به سویِ دروازه یِ آرامش ِ ابدی، این آخرین وسوسه یِ بیمارِ زاییده از مادرِ پیرِ امیدهایِ نا امید، روان اند. و انسان، معلق و آویزان بر لبه یِ پرتگاهِ شیطانی ِ دل بریدن از خود، به آخرین ته مانده هایِ خواستِ زندگی چنگ می اندازد و غریزه هایِ بیمار اش، هنوز نمی خواهند به وسوسه یِ بی امانِ دیوِ زشتِ مرگ تن دهند.

 

زمین

 

و اما این خاک اکنون چه مایه ژرف تر شده، و آن جانورِ ساده و سطحی، امروز هزارتویی بی پایان است که از نبردِ خونین ِ اخلاق باز آمده و در نهانی ترین مغاکِ روان ِ خاموش اش، این میوه و ثمره یِ نادیده یِ هزاره ها، راوی ِ رمزی ترین اسطوره ها، طنین ِ گریه یِ نوید بخش ِ کودکی نوزاد شنیده می شود. کودکی رهیده از گناه و بر جهیده از انسان، که خدایان از زبان ِ او کودکانه می خندند و سرنوشت روروکِ روان ِ کنجکاوی های ِ بی پایان ِ اوست..

نظرات 3 + ارسال نظر
امیر پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 12:02 ق.ظ http://amir-perspolisi.blogsky.com/

سلام وبلاگ خیلی زیبایی داری ممنون میشم به وبلاگ منم سر بزنی فقط نظر یادت نره میدونستی که وبلاگت معدن طلاست؟چرا نمیخوای از وبلاگت علاوه بر تفریحی بودنش استفاده مالی بکنی؟ آیا میدونستی از طریق وبلاگت میتونی درامد ثابت ماهیانه داشته باشی و حتی اگه خودتم نخواستی فعالیت کنی از طریق زیرمجموعه هات که تو سیستم عضو میکنی ماهیانه در آمد ثابت داشته باشی؟اینا اصلا کاری نداره و چند دقیقه بیشتر وقتتو نمیگیره.با گذاشتن بنرهای تبلیغاتی سیستم اکسین ادز به ازای هر کلیک که روی تبلیغاتت بشه تا سقف 70 تومان پورسانت میگیری و به ازای هر نفر که به سایت دعوت کنی مبلغ 100 تومان پورسانت میگیری و به ازای هر کلیک که رو تبلیغات زیر مجموعه هات بشه مبلغ 5 تومان پورسانت میگیری.این عالی نیست؟تازه اگرم نخواستی این فعالیت ها رو بکنی میتونی فقط عضو سایت بشی و از ابزار وبمستر فوق العاده سایت برای زیبایی سایت و افزایش آمار بازدیدهای وبلاگت استفاده کنی.که کاملا رایگانه مثل سیستم تبادل لینک و پیلم نما و خبرنامه . میتونی هر روز خودت 1 بار روی تبلیغات متنی و روی تبلیغات گرافیکی وبلاگت کلیک کنی و پورسانتشو گیری.حالا اگه تصمیم گرفتی تا عضو سایت بشی از طریق لینک زیر میتونی اینکارو بکنی: http://www.oxinads.com/?a=2216

راستی من چرا نمی خوام از وبلاگ ام علاوه بر (تفریحی) بودن اش استفاده ی مالی هم بکنم؟ ازین (معدن طلا)؟!

چه چیزایی تو دنیا هست که من نمی دونم ها! جل الخالق

راستی این همه راه برای بالا بردن آمار وبلاگ بود و من نمی دونستم؟

امیر جان راستشو بخوای من دشمن ام هم اینطوری دعوت نمی کنم. همین که کامنتو تایید می کنم باید ازم ممنون باشی...

بهار دوشنبه 25 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 01:50 ب.ظ http://paezsard.blogfa.com

سلام...
اول از همه بخاطر نظرات سودمند تان در وبلاگ برگریزانم تشکر می کنم...
بازم منتظر حضور پر مهرتان در هردو وبلاگم هستم...
با تشکر

سلام بهار عزیز
برگی بود در برگریزان...
خوشحال می شوم باز هم خدمت برسم و از نوشته های شما استفاده کنم.
همیشه شاد و سلامت باشید.

شیرین سه‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 08:32 ب.ظ http://sz1.blogfa.com

سلام محمد عزیز
ممنونم از حضورتون در شور زندگی و ار اینکه مطلب جدید رو پسندیدین.
مطلبتون رو هنوز نخوندم. سر فرصت می خونم و بر می گردم.
شاد باشید

شیرین عزیز سلام

باز هم به خاطر مطلب خوندنیت تشکر می کنم. واقعا برای من آموختنی و تازه بود. منتظر پست های بعدیت هستم.

شاد و پیروز باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد