لوح نو

...و باز ستاره ای تازه چشمک می زند...

لوح نو

...و باز ستاره ای تازه چشمک می زند...

نسیم پائیزی

  

امروز نسیم پاییزی در سحرگاه بر پیشانی‌ام دست نوازش کشید. لبخندی زد رها از سنگینی ِ تن. و آفتاب، پرسشگر نگاه من، قصد اوجی دوباره کرد. من، دل از شبنامه‌های خونبارم بریدم. و آزادگی را، دوباره از شبنم آموختم. برادر جان، بیا عشق را برای مردگان معنا کنیم. بیا دامن از گلایه پاک کنیم. بیا جامه‌های زخمی‌مان را از تن به در کنیم. بیا که صبح نزدیک است. بیا سینه‌های گلایه را به روی خنجر ِ مرگ بگشاییم. بیا اشک‌هامان را در خاکی بی‌نشان دفن کنیم. می‌دانم، سخت است. اما زندگی سهم کسی می‌شود که از مرگ نمی‌ترسد. دوست‌ات دارم. تو را به هر چه صدایش می‌کنی، بخند. فریاد بزن. اشک بریز. بلندتر بخند. زندگی را با تمام وجود فریاد بزن. آی ای زندگی..بگو بهای تو چیست؟ من آماده ام.

نظرات 3 + ارسال نظر
فرانک شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:32 ب.ظ http://bestbooks.blogfa.com/

سلام
ممنون
احتمالا امتحان استخدامی یا کرشناسی ارشد دیگه:دی
خوب به هر حال این امتحانها واسه رسیدن به موقعیت ثابتی که امکان مطالعه راحت را فراهم کنه لازمه چو مطالعه فکر اازد می خواد و یک جورایی منبع مالی
به هر حال بهترین ها را برات اروز می کنم محمد جان و هر وقت ازت نظری می خونم بسیار خوشحال می شم

فرانک عزیز سلام

یکم فرق داره. اینجا مجال قالش نیست. به هر حال خوشحالم ازین که مجال زندگی کردن داری. آرزو می کنم این ثانیه های بی بازگشت روز به روز بیشتر متعلق به تو باشن.

ممنون ام. هم به خاطر آرزوی خوبت و هم به خاطر لطفت. بدونن تردید من هم از اینکه اثری از تو در لوح نو داشته باشم بی نهایت خوشحال میشم.

اگر این روزها و هفته ها قلم ام چنگی به دل نمی زنه ببخش. از نه نوشتنه.

به امید روزهای بهتر و بهتر.

نسترن شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:09 ب.ظ http://ham-sayeh.blogsky.com

پشت این ابرها، می‌توان گفت‌

آسمان است و آن کهکشانها

پشت آن کهکشانها، جهانی‌ست‌

بی‌کران فارغ از این نشان‌ها

باز در بی‌نشان‌ها توان گفت‌

هستی گسترانیده باقی‌ست‌

کس نداند و لیکن همین جا

پشت این واژه <زندگی> چیست؟


محمد عزیز سلام
اگر اشتباه نکرده باشم این شعر از استاد شفیعی کدکنی است که به نوعی پرسش های طرح شده در شعر با پست جدیدت ارتباط پیدا میکند.
شاید اگر مفهوم زندگی را میدانستم میتوانستم به دنبال بهای آن هم بروم. در این ایام نمیدانم آیا اشک و لبخند و فریاد و جستجوی آزادی همه در باب معنی زندگی گنجانده می شوند؟

شاد باشی.
پ.ن: هر بار که این عکس را می بینم حس تازه ای به من میدهد.

نسترن بانوی خوبم
سلام

می دانی، آدم برای رسیدن به هر چیز خوبی باید بدون شک از قبل بهایی در خور پرداخته باشد. خوشحالم از اینکه بهای داشتن تو و هدیه های کمیابت را تا به امروز پرداخته ام.

این پست را با احساس انسانی نوشتم که وجودش ثانیه ای از باران اتش می سوزد و ثانیه ای با باران امید درمان می شود. من به روزهای بهتر ایمان دارم و به تلاش بی پایان برای حرکت به سمت روشنی. و این راه پر از گردنه های مردافکن است. اما اگر به هدف ات ایمان داشته باشی و در اشتیاق رویای رسیدن اش هر لحظه غوطه خورده باشی، تنها در این صورت است که می توانی تب سختی ها را تاب بیاوری و بمانی.

باور دارم که انسان با چراهایش زنده است. وگرنه اگر پرسشی برای پاسخ دادن وجود نداشته باشد، به دوش کشیدن این همه رنج تا مغز استخوان بی معنا می شود. به دورو برت نگاه کن. موجوداتی که از زندگی پرسشی ندارند فقط به نام زنده اند. و بدبختی های بشر از زیر قبای همین ها بیرون می زند. می آیند. زمین را ویران تر از پیش می کنند و می روند. و تنها راه نجات ستیز بی وقفه با لشکر جهل و نادانی است. واژه ها اگر درست به کار روند بی شک بر اسلحه پیروزند. و اگر غلط به کار روند از اسلحه هم مرگبارتر.

عکس منحصر به فردیست. فقط حیف که مجبور شدم کوچک اش کنم. اندازه ی اصلی اش با آدم حرف می زند. می شود ذرات غبار را هم در آسمان غروب دید.

دوستت دارم.

خیزران سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:05 ب.ظ http://kheyzaran.blogsky.com

باتو همراهم
باتو می آیم
اشکهایم راهم پاک کرده امن
بااحترام

چقدر با شکوه است روزی که دیوار سکوت میان این سال ها فرومیپاشد
ما کهکشان را به رقص واداشته ایم.
ما بر لشکر سیاه دروغ پیروز شده ایم
صدای فروریختن کاخ تباهی را می شنوم
چقدر شادمان ام
ما با هم به زبانی مشترک سخن می گوییم
سرانجام یکدیگر را یافته ایم
می بینی؟
ما بر اسطوره ی کینه ای که بین ما فاصله انداخته بود چیره شده ایم
ستاره ی بخت ما دوباره درخشیدن گرفته است
وطن امروز دوباره بر فرزندان برومند خود می بالد
با تمام وجود دستان مهربان تو را با سر پنجه های مشتاقم می فشارم
با هم می رویم
خوشحالم
و دلم می خواهد با جاودانگی دوباره آشتی کنم
دوستت دارم
می دانی چقدر؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد