دل اش می خواست کرم های شب تاب را از نزدیک با چشمان خود اش می دید. در آرام ترین و تاریک ترین لحظه های تنهایی همیشه چشم های اش را می بست و خیال می کرد در شبی ساکت، تاریک و خنک، با بدنی عریان در کنار برکه ای روی چمن های مرطوب و سرد دراز کشیده و کرم های شب تاب بی سر و صدا در برابر چشم های خواب آلود اش رقصی از نورهای کوچک و یخ زده را به راه انداخته اند. دل اش نمی خواست به چیز دیگری فکر بکند. می خواست همه جا اینقدر تاریک باشد که جز آن نقطه های نورانی و کوچک چیزی به چشم معلوم نباشد و تن اش جز جیر جیر ساکت چمن های خیس زیر تن اش چیزی را احساس نکند. بعد خود اش را رها می کرد تا این خیال او را با خود اش هر چه بیشتر به سمت پرده ی سیاه و نازک خواب ببرد. اما عجیب بود که هیچ وقت خواب اش نمی برد. احساس می کرد زنی بالای سر اش نشسته و می توانست گرمای نفس های آرام و عمیق او را هر بار میان فاصله هایی که گاهی انگار می خواستند تا ابد طول بکشند روی صورت و تن لخت و یخ زده ی خود اش احساس بکند. چشم های اش را که باز می کرد دوباره در اتاق اش بود و به جای کرم های شب تاب چراغ مطالعه در تاریکی خشک اتاق با تنی سنگین ایستاده بود و نور تند اش چشم های او را می زد.
سلام....
به روزم....
منتظر حضور پرمهرتان...
ممنون...
بعار عزیز
خدمت می رسم.
با ادب و احترام
به امید روزی که بر صفحه ای از تقویم بنویسند:
تعطیل - روز ظهور آقا امام زمان - مهدی موعود
وب ذکر با اسلاید جدید به روز می باشد نظرات خوب و سازنده تان مایه شادمانی ام است
منتظر قدوم سبزتان هستم
سلام
خسته نباشید
به منم سر بزنید
خوشجال میشم
عکسهای شراره رخام که خیلی عکسهای توپی هست!!! حتما ببینید
http://www.iranpix.blogfa.com/post-692.aspx
مدل لباس چرم برای خانوم ها که اینم خیلی عکس های باحالی داره
http://www.iranpix.blogfa.com/post-691.aspx
منتظرم
بای بای
سلام..
نمی دونستم وبلاگ دیگه ای هم دارید...
خوندن این وبلاگتون هم خالی از لطف نیست مطالب دل نشین وزیبا...
از ما دریغ کردید؟
بهار عزیز
متاسفانه کمبود فرصت اجازه ی رسیدگی به هر دو را نمی دهد.
این یکی را فقط گاهی آپ می کنم. هر وقت هم که آپ می کنم لینکش را در لوح نو می گذارم. به هر حال ممنون از لطف و محبتت.
ما اهل دریغ نیستیم.